داستانک2
شیخ گفت: چهل شب هر شب صد بار
“رب ادخلنی مدخل صدق"را بخوانید امام زمان را می بینید.
رفت وآمد گفت: “خواندم و ندیدم.”
جواب شیخ مو را به تنش راست کرد:
“توی مسجد که نماز می خواندی سیدی بهت گفت انگشتر دست چپ کراهت دارد
گفتی کل مکروه جایز !
آن سید امام زمانت بود.”
(برگرفته از کتاب « تا همیشه آفتاب » از مجموعه کتب 14 خورشید و یک آفتاب)
آخرین نظرات