من
دل رفتن نداشتم
درخت خانهات ماندم
تو
رفتن را
دل دل نکن
ریزش برگهایم
آزارت میدهد.
من
دل رفتن نداشتم
درخت خانهات ماندم
تو
رفتن را
دل دل نکن
ریزش برگهایم
آزارت میدهد.
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من توست
گوش کن با لب خاموش سخن میگویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه عشق نهان من و توست
گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
این همه قصه فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه عقل
هرکجا نامه عشق است نشان من و توست
سایه زآتشکده ماست فروغ مه و مهر
وه از این آتش روشن که به جان من و توست
~~~✦✦✦~~~
من تشنه صدای تو بودم که میسرود…
در گوشم آن کلام خوش دلنواز را…
چون کودکان که رفته ز خود گوش میکنند…
افسانههای کهنه لبریز راز را…
آخرین نظرات