سیره عبادی حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها)
الگوهاي ماندگار حضرت زهرا براي ساير ملل و اعصار چه ميباشد و چه عواملي باعث جاودانگي اين الگوها شده است؟ حضرت زهرا (س) براي همه اعصار و همه نسلها الگوها و آموزههاي عبادي، اخلاقي، رفتاري، سياسي و اجتماعي ارائه دادهاند و علل جاودانگي آن حضرت جهانبيني خاص آن حضرت، داشتن انديشهاي فراتر از زمان و مكان، پيوند با سرچشمه هستي، تبلور ارزشهاي انساني، داشتن تدبير شگرف و عميق جامعيت و كمال ميباشد.
بدون ترديد شخصيت حضرت فاطمه زهرا (س) در همه اعصار و قرون گذشته الگوي بسيار مناسبي براي مردم خصوصاً نسل جوان بوده و هست از اين رو در اين بخش بر آنيم تا با بررسي سيره عبادي، سيره اخلاقي و رفتاري و اجتماعي آن حضرت از بُعد شخصيت والاي حضرت را شناسايي و متعاقباً علل جاودانگي آن حضرت را به عنواني الگوي جاويدان براي نسل حاضر بررسي نماييم.
آموزهها و سيره عبادي و خداترسي فاطمه زهرا (سلامالله عليها)
عبادت حضرت فاطمه زهرا يك عبادت خشك و بي روح نبود، بلكه حضرت فاطمه چون عالمه و محدثه بود، عبادت او توأم با خشوع و خلوص بود كه اينگونه عبادت سازنده و باعث تكامل روح است.
قرآن كريم از عبادت همراه با خشوع ستايش ميكند و ميفرمايد:
«قد افلح المومنون الذين هم فيصلاتهم خاشعون»[1]
عبادت همراه با خشوع كه با حضور قلب در پيشگاه خداست ستايش دارد نه عبادت با خضوع كه با اعضا و جوارح انجام ميگيرد و از هر فردي ساخته است.
لذا آنچه اهميت دارد كيفيت و روح عبادت است:
حضرت فاطمه زهرا (ع) وقتي در محراب عبادت قرار ميگرفت دگرگون ميشد و خشيت الهي سراسر وجودش را فرا ميگرفت، ستونهاي بدنش به لرزه در ميآمد و اشكهاي سوزانش جاري ميشد. او با تمام وجود در محضر خدا قرار ميگرفت.[2]
سيره و شيوه خداترسي حضرت فاطمه زهرا در سه بخش قابل توجه است:
الف: در رابطه با رعايت حق زوجيت كه ميكوشيد به گونهاي عمل كند كه شوهر از او راضي باشد و حق او ادا شده باشد. آن حضرت به اندازهاي حساب شده عمل ميكرد كه تمام نارساييهاي طبيعي خانه را بتوان تحمل كرد و هيچگاه به روي حضرت علي نياورد و هيچگاه از او تقاضا و خواهشي نكرد كه مبادا بر حسب اسباب و علل طبيعي و عادي، حضرت علي تهيدست باشد و خجالت بكشد.
اينگونه برخورد نشانه رعايت حريم حق زوجيت بوده و نشان ميدهد كه آن حضرت تا چه اندازه آن را مراعات ميكرده است و با اين كه دردانه رسالت بود هيچگاه در زندگي مشترك در برابر حضرت علي خود را مطرح نكرد و به حساب نياورد.
ب: عبادت و نماز و دعا ، علائق شديد آن حضرت بود. بهترين دليل بر عشق عبادي وي اين است كه با اينكه تمام كارهاي خانه را به حكم تقسيم رسولالله تقبل نموده بود و بايد گندم را با آسياب دستي آرد كرده و طبخ نمايد و… كه طبعاً از كثرت كار، خسته و ناتوان ميگرديد و شب را بايد استراحت ميكرد، اما فرزندش امام حسن ميفرمايد:
مادرم از سحر تا سپيده صبح، پيوسته ركوع و سجود به جا ميآورد و ميشنيدم كه مؤمنين و مؤمناي را دعا ميكرد و آنها را نام ميبرد.
ج: سيره حضرت زهرا درباره حجاب و حريم بسيار حساس بود. آن حضرت در رعايت فرمان الهي در رابطه با حجاب و فاصله نامحرم بينظير بود. چنان به اين موضوع پايبند بود كه هنگام بيماري و در بستر شهادت، يكي از غصههاي او اين بود كه پس از ارتحال، مبادا بدن او را به گونهاي حمل كنند كه نامحرم حجم آن را ببيند.[3]
همچنين ايشان در شبهاي مبارك قدر نه تنها خود تا به صبح، شبزندهدار بود بلكه آنچنان اهميت براي اين شب قائل بود كه كودكان خردسال خويش را از قبل آماده ميكرد تا در شب قدر تا صبح بيدار باشند و به تهجد و عبادت بپردازند و از فيوض الهي در اين شب كمال بهره را ببرند و سعادت خويش را تأمين كنند.
روش حضرت فاطمه اين بود كه كسي از اهل خانه در شب قدر به خواب نرود. آنان را روز قبل به كم غذا خوردن و استراحت لازم وا ميداشت تا بتوانند شب قدر، شب زندهداري كنند. آن حضرت ميفرمود:
«محروم آن كسي است كه از خير و فيوض شب قدر محروم باشد.»[4]
حديث شريف فوق سيره و شيوه زندگي حضرت را بيان ميكند كه همواره سعي ميكرد تا از روز قبل، فرزندان و اهل خانه را آماده كند تا بتوانند در شب قدر بيدار بمانند. اين يك نمونه از اهميت دادن حضرت به دستورهاي ديني در تربيت فرزندان است.
البته نمونه بسيار روشن و بارز آن كه حتي سعي دارد كودكان نابالغ را در شب قدر بيدار نگه دارد همان امري است كه اكثر مردم حتي درباره نوجوانان و جوانان از آن غافل هستند.
امام حسن مجتبي عليهالسلام در مورد نحوه عبادت مادر برزرگوارشان ميفرمايند:
«ما كان فيالدنيا اجحد من فاطمه، كانت تقوم حبي تتورم قدماها.»[5] حضرت زهرا در عبادت خداوند عابدترين مردم بود. او آنقدر برپا ميايستاد تا پاهايش ورم ميكرد.
حضرت فاطمه زهرا در اين دنيا كم زيست اما لحظه به لحظه عمر پر بركت ايشان در متن و بطن مكتب وحي بود. آن حضرت شب و روز با پدر بزرگوارشان و سپس چند سالي نيز با امير مومنان بود كه ايشان نيز آيينه تمام نماي وحي و قرآن بودند. در واقع تمام ارزشها، فضيلتها، حماسهها، انديشهها و شخصيت پيامبر در وجود مبارك حضرت زهرا(س) متبلور گشت و به سان چشمهاي كه به دريا متصل شود خود دريايي بيپايان شد. اين گونه بود كه آن حضرت در طول عمر شريف و با بركت خود راه بسياري را پيمود، به همين روي آن حضرت تنها الگو و اسوه زنان نيست بلكه اسوه همه مردان و زنان جهان در هر عصر و نسل و هر ديني و مرامي به شمار ميآيد. زيرا عناصر شخصيت ايشان در واقع عناصر اسلام و انسان كامل واقعي است. تمام مردان و زنان مسلمان و غير مسلمان جهان نيز ميتوانند ابعاد ارزشي، اخلاقي و حماسي آن حضرت را با توجه به شرايط و مقتضيات روز، در زندگي خود پياده كنند و در مسير فضيلت، علم و كمال پيش روند.
آموزههاي اخلاقي و رفتاري حضرت زهرا براي زنان و دختران
شخصيت و مكتب حضرت زهرا الهامگر يك انديشه سازنده براي انسانهاست. اين انديشه متعالي و سازنده انسان را به سوي رشد و تعالي و شكوفايي ارزشها و قواي انساني فرا ميخواند تا وي براي اسلام و جامعه، فردي مفيد و ارزشمند باشد.
مكتب فاطمه به دختران و زنان ما ميآموزد كه مسئوليت شناس و مسئوليت پذير باشند و بدين نكته اساسي در زندگي خود توجه كنندكه هر كسي بايد در روز قيامت، پاسخگوي اعمال و استعدادهاي خود باشد.
حيات فاطمه به همه ميآموزد كه تنها در مسير خدا گام بردارند. براي او زندگي كنند، لحظهاي از عمر و استعداد خود را در بطالت و بيهودگي صرف نكنند، براي زندگي و لحظات خويش برنامهريزي داشته باشند و لحظهاي از مجاهدت در راه خدا و خدمت به مردم فروگذار ننمايند.
فاطمه به همه ميآموزد چگونه از يك زندگي طيبه و حيات پربار انساني برخوردار گردند؛ راه قرب به خدا و تكامل انساني را بپيمايند و جز در راه و فداكاري براي اسلام گام برندارند.
حضرت فاطمه زهرا يك الگوي سنتشكن است؛ سنتهايي كه به طور غلط در جامعه شايع شده و مردم را اسير و گرفتار خود كرده است. او تجربه عملي پيامبر بود و رسول خدا در وجود او همه سنتها اصول و برنامههاي اسلامي را درباره زنان پياده كرد.
پيامبر توسط او نشان داد كه والدين چگونه دختران خود را بپذيرند و دوست بدارند و در آن هنگام كه دختران خود را زنده به گور ميكردند او دست دخترش را ميبوسيد پيامبر از طريق او نشان داد كه زن در جهان بيني اسلام از چه دريچهاي بايد نگريسته شود. پيامبر از طريق فاطمه نشان داد كه بيپسر، ابتر نيست، او حتي ميتواند خير كثير باشد. او الگوي سنت شكن حتي درباره ازدواج بود در آن عصر، بزرگزادگان جز با بزرگزادگان و ثروتمندان ازدواج نميكردند اما او اين سنت را شكست و با حضرت علي كه از لحاظ مالي انسان توانگري نبود و حتي خرج عروسي را از محل فروش زره تهيه كرده بود ازدواج كرد.[6]
باز هم بپرس
زنى به محضر حضرت زهرا (عليها السلام) مشرّف شده ، گفت :
مادرى پير و ناتوان دارم كه در نماز بسيار اشتباه مى كند ، مرا نزد شما فرستاده تا بپرسم كه چگونه نماز بخواند؟
حضرت فرمود : هرچه مى خواهى بپرس.
آن زن پرسش هاى خود را مطرح كرد تا به ده پرسش رسيد و حضرت هر پرسشى را با روى باز جواب مى داد ، پرسش كننده از زيادى پرسش ها شرمنده شد و گفت : شما را بيش از اين زحمت نمى دهم !
حضرت فرمود : باز هم بپرس سپس براى تقويت روحيه آن زن فرمود : اگر به كسى كارى را واگذار كنند ، مثلا از او بخواهند كه بار سنگينى را به جاى بلندى ببرد و در برابر اين كار صد هزار دينار به او جايزه بدهند آيا او با توجه به آن پاداش احساس خستگى خواهد كرد؟
زن پاسخ داد: نه ، حضرت فرمود : من در برابر هر پرسشى كه پاسخ مى گويم از خدا پاداشى به مراتب بيشتر دريافت مى كنم و هرگز ملول و خسته نمى شوم ، از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) شنيدم كه روز قيامت دانشمندان اسلام در پيشگاه خدا حاضر مى شوند و به اندازه دانش و تلاشى كه در راه آموزش و هدايت مردم داشته اند از خداى خويش پاداش دريافت مى كنند.[9]
ابتدا همسايه
مناجات هاى شبانه و گريه هاى همراه با سوز و گداز حضرت فاطمه (عليها السلام) گاهى فرزندانش را از خواب بيدار مى كرد .
امام حسن (عليه السلام) مى گويد :
شب جمعه اى ديدم مادرم در محراب عبادت ايستاده ، تا طلوع فجر در ركوع و سجده بود و همه را دعا مى كرد جز خودش را!
گفتم: مادر ! چرا براى خود چيزى نخواستى؟
فرمود: پسر جان ! اول همسايه بعد خويش.[10]
آن حضرت فرزندانش را زياد به ياد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مى انداخت و به سفارش پدرش بچه ها را دسته گُل مى دانست[11] و آنان را براى ياد گرفتن قرآن و دعا نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى فرستاد.[12]
أنس با قرآن
دختر گرامى پيامبر به شدّت با قرآن مجيد انس داشت.
سلمان مى گويد :
پيامبر (صلى الله عليه وآله) مرا براى كارى به خانه فاطمه (عليها السلام) فرستاد ، اندكى بر در ايستادم تا اينكه سلام كردم ، شنيدم كه فاطمه (عليها السلام) با خود قرآن مى خواند و از بيرون آسياب در گردش بود و هيچ همدمى ندارد.
گردن بند بابركت
از جابر بن عبداللّه انصارى روايت شده است كه پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) پس از پايان نماز عصر در محرابش روبروى مردم نشست ، مردم اطراف حضرت را گرفتند ، در اين حال پيرمردى از عرب هاى مهاجر كه جامه اى كهنه و مندرس در بر داشت و از شدّت ناتوانى و فرتوتى قدرت روى پا ايستادن نداشت ، وارد شد ، حضرت نسبت به او دلجويى كرده ، وى را مورد تفقد قرار داد و احوالش را پرسيد ؛ پيرمرد گفت :
اى رسول خدا ! من گرسنه ام سيرم كنيد ، برهنه ام لباسم دهيد ، ندار و تهيدستم عنايتى نماييد .
حضرت فرمود: خود من چيزى ندارم كه به تو پرداخت كنم اما آن كسى كه به سوى خير دلالت كند مانند كسى است كه خود خير را انجام دهد ، به خانه كسى برو كه خدا و پيامبرش را دوست دارد و خدا و پيامبرش نيز او را دوست دارند و او خدا را بر خود ترجيح مى دهد ؛ برو به خانه فاطمه.
و فرمود : بلال ! اين مرد را به خانه فاطمه برسان .
پيرمرد بيابانى همراه بلال حركت كرد ، چون به خانه فاطمه رسيد با صداى بلند گفت :
السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ ، وَ مُخْتَلَفَ الْمَلائِكَةِ ، وَ مَهْبِطَ جِبْرِئيْلَ الرُّوحِ الاَْميْنِ بِالتَّنْزيلِ مِنْ عِنْدِ رَبِّ العالمينَ. درود بر شما اى خاندان نبوت ، و اى محل رفت و آمد فرشتگان و محل فرود جبرئيل امين كه قرآن را از پيشگاه پروردگار جهانيان فرود مى آورد .
حضرت فاطمه (عليها السلام) پاسخ داد: وَ عَلَيْكَ السَّلامُ ، كيستى؟
گفت: پيرمردى از باديه نشينانم. از سرزمينى دور دست نزد پدرت سرور آدميان آمدم و من اى دختر محمّد ! برهنه و گرسنه ام ، به من بذل محبتى كنيد ، خدا شما را مورد رحمت خود قرار دهد .
در آن موقعيّت سه روز بود كه حضرت رسول و فاطمه و على(عليهم السلام) چيزى نخورده بودند و رسول خدا از اين برنامه آگاه بود .
حضرت زهرا (عليها السلام) پوست گوسپندى را كه دباغى شده بود و حسن و حسين (عليهما السلام) روى آن مى خوابيدند برداشت و فرمود : اى ميهمان ما ! اين پوست را بگير و برو ، اميد است خدا بهتر از اين را نصيب تو كند.
اعرابى گفت : اى دختر پيامبر ! من از گرسنگى خويش نزد تو شكوه آورده ام ، تو پوست گوسپندى را به من مرحمت كردى ! من با اين گرسنگى كه دارم با اين پوست چه كنم ؟
هنگامى كه حضرت اين سخنان را از او شنيد ، گردن بندى كه فاطمه فرزند حمزه دختر عمويش به او هديه كرده بود از گردن باز كرد و به اعرابى داده ، فرمود :
اين گردن بند را بگير و بفروش ! اميد است خدا بهتر از اين را به تو بدهد .
اعرابى گردن بند را گرفته ، نزد پيامبر (صلى الله عليه وآله) به مسجد برد و آن حضرت هنوز در ميان يارانش نشسته بود ، اعرابى گفت :
اى پيامبر ! دخترت فاطمه اين گردن بند را به من داده ، گفته آن را بفروش ، اميد است خدا كارت را به سامان رساند .
پيامبر(صلى الله عليه وآله) گريست ، و فرمود :
چگونه كارت را به سامان نرساند در حالى كه فاطمه دختر محمّد كه سرور دختران حضرت آدم است آن را به تو هديه كرده است.
عمار ياسر از جاى برخاست و گفت :
اى رسول خدا ! آيا اجازه مى دهيد من اين گردن بند را بخرم ؟
حضرت فرمود : تو آن را بخر كه اگر جن و انس در خريدش با يكديگر شركت كنند خدا آنان را به آتش جهنم نمى سوزاند .
عمار گفت : عرب ! آن را چند مى فروشى؟
گفت : به يك بار غذاى سير از نان و گوشت و يك بُرد يمانى كه خود را با آن بپوشانم و براى پروردگارم نمازى به جا آورم و به يك دينار كه مرا به خانواده ام باز گرداند .
در همان هنگام عمار ، سهم غنيمتى را كه از جنگ خيبر به او رسيده بود فروخته بود و چيزى از آن باقى نبود . به او گفت:
بيست دينار و دويست درهم و يك برد يمانى و مركب خود را به تو مى دهم تا به خانواده ات برگردى و از گندم و گوشت نيز تو را سير مى كنم.
اعرابى گفت : اى مرد ! تو چقدر با جود و كرمى و همراه عمار رفت و عمار آنچه را وعده كرده بود به او تسليم نمود .
اعرابى نزد رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آمد، حضرت از او پرسيد: آيا سير شدى و از برهنگى درآمدى؟
گفت : آرى (پدر و مادرم فدايت باد) بى نياز شدم ، حضرت فرمود :
پس فاطمه را نسبت به كارى كه براى تو انجام داده پاداش ده ، اعرابى گفت : پروردگارا ! تو خدايى ، ما تو را حادث نمى دانيم و جز تو خدايى نمى پرستيم ، تو در هر صورت روزى دهنده مايى ، خدايا ! به فاطمه چيزى بده كه نه چشمى ديده و نه گوشى شنيده باشد .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بر دعاى او آمين گفته ، روى به يارانش فرموده ، گفت :
خدا اين چنین خیری را در دنيا به فاطمه عطا كرده است: من پدر اويم و هيچ يك از جهانيان چون من نيست و على همسر اوست و اگر او نبود براى فاطمه كفوى وجود نداشت و حسن و حسين را به او بخشيده در حالى كه براى جهانيان مانند آن دو سرور نوادگان پيامبر و سالار جوانان اهل بهشت وجود ندارد .
در برابر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مقداد و عمار و سلمان نشسته بودند ، حضرت فرمود : آيا بيش از اين در فضيلت زهرا بگويم؟
گفتند : آرى ، اى پيامبر خدا !
فرمود : روح الامين جبرئيل نزد من آمده ، گفت : در آن لحظه كه فاطمه قبض روح شود و دفن گردد ، دو فرشته در قبرش از او مى پرسند : پروردگارت كيست؟
مى گويد : اللّه پروردگار من است ، بعد مى پرسند : پيامبرت كيست؟
مى گويد : پدرم ، مى پرسند: ولىّ تو كيست ؟
مى گويد : كسى كه اينك كنار قبرم ايستاده على بن ابى طالب امام من است .
آگاه باشيد بيش از اين در فضيلت فاطمه به شما بگويم ، همانا حضرت حق گروهى از فرشتگان را مأموريت داده تا از پيش رو و طرف راست و چپ ، وى را حفاظت نمايند ، آنان در دوران زندگى و ميان قبر و هنگام وفات با او هستند و پياپى بر او و پدرش و همسرش و فرزندانش درود مى فرستند ، پس هركس بعد از وفاتم به زيارت من آيد گويا در زندگى ام مرا زيارت كرده است و هركس فاطمه را زيارت كند گويا مرا زيارت كرده است و هر كس على بن ابى طالب را زيارت كند گويا فاطمه را زيارت كرده است و هركس حسن و حسين را زيارت كند گويا على را زيارت كرده است و هركس ذريه آن دو را زيارت كند گويا آن دو را زيارت كرده است .
عمار پس از شنيدن اين فضايل ، گردن بند را برداشت و با مُشك آن را خوشبو نمود و در بُرد يمانى پيچيده ، آن را به غلامش داد و گفت : اين گردن بند را نزد پيامبر ببر و خودت نيز مال آن حضرت خواهى بود.
غلام گردن بند را نزد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) آورده ، گفته هاى عمار را به عرض آن حضرت رسانيد ، رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود : برو نزد فاطمه و گردن بند را به او بده و تو خودت نيز مال او هستى .
غلام گردن بند را نزد حضرت زهرا (عليها السلام) آورده ، گفته رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را به عرضِ آن جناب رساند .
فاطمه (عليها السلام) گردن بند را گرفت و غلام را آزاد كرد .
غلام خنديد ! حضرت فرمود : چرا مى خندى ؟
غلام گفت : من از بركت اين گردن بند خنده ام گرفته ، گرسنه اى را سير ، برهنه اى را پوشانيد ، تهيدستى را بى نياز كرد و بنده اى را آزاد كرد و عاقبت هم به صاحبش بازگشت.[13]
[1] .مومنون، آیه1-2.
[2] . حبيبا… احمدي، فاطمه الگوي زندگي، چاپ دوم، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1375، صص 70-71. منتهی الامال ج1 ص228. تهذیب الاحکام ج1 ص495.
[3] . سيد هاشم بطحاني گلپايگاني، فاطمه، كوثر رسالت، قم: روحاني، 1378، صص 90-85
[4] . بحارالانوار، ج 94، ص 10، حبيب، ا… احمدي، فاطمه الگوي زندگي ، صص 135-134
[5] . بحارالانوار، ج 43، ص 76. منتهی الامال ج1 ص228.
[6] . علي قائمي، فاطمه برترين بانوي اسلام، صص 52-53
[7] . بحارالانوار ج43 ص20.
[8] . . بحارالانوار ج43 ص81. منتهی الامال ج1 ص227. علل الشرایع ص181. جلاء العیون ص190.
[9] . شاید اشاره به این دو فرموده پیامبر اکرم (ص) باشد که فرمود: ولد الصالح ریحانه من الریاحین الجنه. فرزند صالح گلی از گلهای بهشت است. و در روایت دیگر: الحسن والحسین سید شباب اهل الجنه. حسن و حسین دو آقای اهل بهشت هستند.
[10] . بحارالانوار ج43 ص20.
[11] . بشاره المصطفی ص 137. جلاءالعیون مجلسی، تحقیق : امامیان، صص185-188.
آخرین نظرات