❤طلبگی ام هدیه ای مادرانه است❤
مادرانه است چونکه یقین دارم اوخواست که من باشم ومرا دراین وادی کشاند…
منم مثل خیلی ها از وجود حوزه های علمیه خواهران بی خبربودم اصلانمیدونستم طلبه خانمم داریم?
منم عجیب تشنه ادامه تحصیل بودم دانشگاهم قبول شدم باپدرم رفتیم براثبتنام ولی از اوضاعش براتون نگم که من اون روز به گریه افتادم و به بابام گفتم منو ببرخونه اگه قراره اینجابه من درس یاد بدن من اصلا نمیخام این درسو.
برگشتیم خونه
تا اینکه یروز بهاری پدرم یکی از آشناهامون رو دیده بود وایشون براش توضیح داده بود که حوزه ای هم هست و خانمهادراونجا درس میخونن.
پدرم یه اطلاعاتی ازحوزه گرفته بود وبه من گفت تا باهم اومدیم دم در حوزه که رسیدیم خانم به لسان رو دیدیم ایشون خیلی زیباشرایطش رو برام توضیح دادن .من متوجه شدم که پذیرش امسالشون تموم شده و کلاسا برقراره و باید برای سال بعد شرکت کنم.
تواین مدت بیکارنموندم و کلاس قران نقلی تو روستامون به پا کردم…
تا زمان پذیرش شد و برا ثبتنام اومدم حوزه اینو هیچوقت یادم نمیره پدرم دم درمنتظربودن و من همش باید میرفتم و میومدم هرچندبارکه رفتم و اومدم مدیرحوزه خانم به لسان بلندمیشدن ومیشستن واقعا این برخورد منو به فکربرد که منی که اصلانمیشناسن چندین بار بلندشدن و نشستن و این یکی از رفتارهای قشنگی بود که منو به سمت حوزه می کشوند.
خلاصه تا اینکه ثبتنام شدم و برگشتم یه هفته مونده بود تا آزمون .ما آزمون دادیم تواون یک هفته شب و روز فقط درس خوندم که با امتیاز بالای بالا وارد این مکان مقدس بشم.
روزامتحان یه بارون شدیدی میبارید طوریکه توخیابونا اصلا نمیشد راه بری..
رفتیم سرجلسه و …
تاروزی که جواب آزمون قراربود بیاد یکی از دوستامم شرکت کرده بود کدملیشو زدیم دیدم قبول شده
ولی من چندین بار زدم وجوابی نیومد..دلم یهو ریخت خداجون یعنی قبول نشدم؟
چندبار باحوزه تماس گرفتم ولی می گفتن اصلا اسم شما تو لیست نیست دیگه واقعا داشت باورم میشد که بابا نمیخوانت چرا همش اصرار داری خب ..
ولی فرداش رفتم حوزه کل پرونده هارو گشتیم اسمم نبود داشتم شاخ در میاورم خدایا یعنی چی؟
من ازمون داده بودم مگه میشه آخه؟
بهم گفتن لابد براحوزه شهر دیگه اسم نوشتی گفتم نه مطمنم همین جا اسم نوشتم آزمون دادم ?
عقربه های ساعت واقعا داشت باسرعت فرارمیکرد نزدیک ساعتها من نشستم اونجا تا ببینم چی میشه آخرش
دیگه داشتم قبول میکردم که باید برگردم و نشد.
از در حوزه داشتم میزدم بیرون که خانم به لسان ازپشت سرصدام زدن خانم انصاری برگردین…
وای خدا یعنی میمونم؟یعنی اجازه دادن که باشم؟؟
نشستم برام گفتن که اسمم پشت یه صفحه که اصلا فکرشم نمیکردیم چاپ شده بود..خودمم دیدمش اصلا عجیب بود
تازه امتیاز و رتبه ام بالاترین رتبه بود باورتون میشه؟
۹۷/۵۰از۱۰۰آورده بودم طلبه ورودی ۹۱الحمدلله که نوکرتم الحمدلله که مادرمی
خدایاشکرت..
❤طلبگی ام هدیه ای مادرانه است❤
آخرین نظرات